نمیدونم کی یه روزی اینو میخونه ولی من حتی اگه بخاطر خالی کردن حرف دلم  که شده مینویسم.شاید راخت شم!

همیشه اینه.ثانیه ها و لحظات میگذرن و با گذر زمان روح و جسم و در یک کلام کل وجود انسان متحول میشه.این تحول میتونه منجر به تغییرات مثبت و یا منفی بشه که آینده رو میسازن.با اینکه ناراضی هستم ولی در یک دید کلی تونستم همه اشتباهات گذشته ای رو که از دوسال قبل شروع شده بودن رو تموم کنم.ناراضی از اینکه میشد خعییلییی بهتر از این باشه.میتونستم کار بهتری پیدا کنم میتونستم بهتر درس بخونم و در یک کلام میتونستم بیشتر به اون شخصیت انسان آرمانی که از ده سالگیم برای خودم ساخته بودم برسم.باید غصه خورد؟نه وما!شاید تلاش کردن با همه وجود منجر به پیروزی همه جانبه نشه ولی حداقل پشیمون نخواهی بود که تلاش نکردی و این بهترین کاریه که میشه کرد, منظورماینه که بهترین داروی نگرانی و بدبختی کار کردنه!

کارکرد ذهن خیلی مسخرس.شاید اون آرمان اصلا وجود نداشته نداره و نخواهد داشت ولی چرا هی باید اونو یادآوری کنه؟هیچ وقت کامل نبودیم.بقول متالیکا که عنوان بهترین آهنگشه "هیچوقت اونطور که باید , ندرخشیدم" ولی که چی؟آیا نگاه کردن همیشگی به قله و عذاب اینکه هنوز بهش نرسیدیم میتونه برای درد ها و زخم هامون التیام بخش باشه یا فقط وضعیت رو بد تر میکنه؟منظورم اینه که بدرک!بقول جناب جک فقیر که پشت میز با ثروتمندان تایتانیک نشسته بود "من همه چیزی رو که لازم دارم رو دارم,دوست دارم طوری زندگی کنم که وقتی از خواب پامیشم ندونم قراره چه اتفاقی بیفته .".

بعنوان کسی که شخصیت intj رو داره و همینطور کسی که یکم چاشنی سندرم آسپرگر داره, باید واقعا اقرار کنم که خسته شدم از ایده آل گرایی و برنامه ریزی قبل از انجام کار ها.زندگی کوتاهتر از اینه که بیای با خشکی و تحمل فشار انتظار زیاد اونو حرومش کنی.


IN MEMORY OF TOMORROW

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Patricia دفتر هذیان تب عشق عاشقانه ها Elliot dinbacklink کهکشان دانش جزيره اسرار آميز دانش مجله درمان زخم ســفـال و ســرامـــیــک اَفـــــــــرا درگز